نگرانی
چنان زیارت ما ازحواس جمع بری بود
که در میانه زنها مرا نه تن نه سری بود
به جلوه آمده بودند مو به مو هیجانها
عقیدههای کشی روی چادرم هنری بود
به شکل نسخه دکتر؟ نه! قبض گاز؟ نه! این بار
بلا به شکل همین کارتهای کارگری1 بود
چه کودکانه شمردم طلا و پول حرم را
ببخش! جیب شکافم امانت پدری بود
چگونه خواهرکم نشکند در آینههایت
شبی که رگ رگش آویز تیغ دربدری بود؟
قیافههای بدم را کشیده بخش حوادث
کجا کسی بنویسد پرندهها سفری بود؟
اگر برای شما حرف میزند نگرانی
تمام دلخوشی اش اینکه آبرو نبری بود
زهرا حسین زاده