دل تنگ

ای کاشکی آدم دق و دل تنگ نه می شد

آرامش دل شیشه و غم، سنگ نه می شد

یا آدمیت یک کمی آسان بود و هرگز

بین من و خانم گلکم جنگ نه می شد

آصف آشنا

از پیاله ای چای سیاه پرنگ


از پیاله ای چای سیاه پرنگ

بیرون نه میروی از من

از اتاق دود زده

از پیاله ای چای سیاه پرنگ

و از بعد از ظهر های داغ و خیابان های خاکی کابل

نازنین

بگذار کمی برای خودم باشم

کمی برای دل تنگی

کمی برای کار

کمی برای خانه و هم خوابی با زنی که دیگر مرا دوست ندارد

نازنین

بیرون شو از من

این اتاق دود زده ای سیگار بو

از کفش

از پیراهن

و میز کار و

از کوچه های گندی برچی و خوشحال خان

که مرا این همه به شمال و جنوب می کشاند

بگذار کمی برای خودم باشم.

 

آصف آشنا

جنگ (زهرا حسين‌زاده

جنگ

عادت نمي کنيم به اين جنگ تن به تن

لطفا تو ماشه را بچکان در دهان من

ماهي لعل وآب ارزگان حديث ماست

چشمت اجازه داد صدايت کنم وطن

درگير شبهه هاي تو از هوش مي روم

افتاد خون حوصله ها پاي سوءظن

پايان اخم وتخم خودم را نوشته ام

قرمز بخوان درآينه"ديگر نه تو نه من"

تنها بليط و يک چمدان راه چاره است

آب از سرم گذشته خداوند فوت وفن

درچادري سياه زني گيج مي رود

خود را رها کن آخر غمگين ترين اتن

با خون من عجين شده اي مرد متهم

آهسته تر بيا رگ ديوانه را بزن

من خوبم

من خوبم

مریضی کامیابم کرده این‌بار

خراب اندر خرابم کرده این‌بار

چنان خوبم که حق شک نداری

فقط دکتر جوابم کرده این‌بار

زهرا حسین زاده