هفت خان
هفت خان
صبح نخستین که طرح کار گشودیم
بر لب "جیحون" خسته بار گشودیم
لب چو به «گفتارنیک» غنچه گشا شد
بر صفت پاک کردگار گشودیم
از جگر کوه های غزنه و کابل
تا به دل سیستان قطار گشودیم
هرچه گره بر جبین تلخ جهان بود
ما به سرانگشت اقتدار گشودیم
غده چرکین زخمهایرزمین را
با سر شمشیر آبدار گشودیم
خصم اگر فوج فوج تاختن آورد
ما به سواری در حصار گشودیم
بر زبر زین این سمند خجسته
سیر براین خان هیرمند خجسته















