عبدالعلی مزاری، فرزند حاجی خداداد، در پنجم جوزای سال ۱۳۲۶ خورشيدی، در قریه نانوایی چهار کنت از توابع ولایت بلخ، در یک خانواده کشاورز (زراعت پیشه) و دامدار به‌دنیا آمد. آموزش ابتدایی را در مدرسه قریهٔ نانوایی آغاز کرد و سپس تعليمات دينی را در مدرسه چهارکنت و مزار شريف ادامه داد. در همان مدرسه بود که با سيد اسماعیل بلخی، يکی از بزرگان اهل تشیع افغانستان دیدار کرد و از آن به بعد، نشست‌ها و ملاقات‌های زیادی تا آخرین سال‌های زندگی آقای بلخی، میان این دو تکرار شد و مزاری از بلخی چیزهای زیادی آموخت.] اما خبرگزاری صدای افغان (آوا) می‌نويسد: "مزاری در بيست سالگی با سيد اسماعيل بلخی از نزديک آشنا شد و بلخی، عبدالعلی جوان را تشويق به تداوم تحصيل و خدمت سربازی می‌کند."

مزاری دوره سربازی را بين سال‌های ۱۳۴۸-۱۳۵۰ خورشيدی در خواست و گرديز (استان پکتیا) سپری کرد.

پس از آن، به زادگاهش بازگشت و در مدرسه شيخ سلطان مزار شريف تحصيلات خود را ادامه داد. در اوايل بهار ۱۳۵۱ خورشيدی، برای تحصيلات حوزوی عالی‏تر، افغانستان را ترک گفت و پس از زيارت عتبات عراق در نجف و کربلا، به ايران رفت و تا ۱۳۵۵ خورشيدی در حوزه علميه قم بی‏وقفه درس خواند. در همانسال برای مراسم حج، رهسپار مکه شد، اما چون در سوريه موفق به دريافت رواديد عربستان نگرديد، به عراق برگشت و پس از مدت کوتاهی اقامت در آنجا، راه بازگشت به ايران را پيش گرفت. در مرز ايران و عراق، به علت داشتن کتاب‏های ممنوع، دستگير و زندانی شد. چهار ماه را در يکی از زندان‏های ايران گذراند و در اين مدت با مبارزانی همچون محمدعلی رجائی آشنايی نزديک به هم رسانيد. پس از آزادی، او را از ايران بيرونش کردند و به افغانستان بازگرداندند. مدتی در کابل به سر برد و سپس به مزار شريف رفت و در آنجا به تبليغات و کارهای دينی و فرهنگی پرداخت. با کودتای کمونيست‏ها در ارديبهشت ۱۳۵٧ خورشيدی تحت پيگرد قانونی قرار گرفت و ناگزير به ترک افغانستان شد، و به عراق رفت و مدتی در نجف ماند. سپس به سوريه و از آنجا به پاکستان رفت و از پاکستان به افغانستان بازگشت و وارد کابل شد. اما به علت وجود جو اختناق‏آميز شديد کشور و دستگيری بسياری از روحانيون، دوباره به پاکستان و از آنجا به ايران رفت و از آن پس، در پی شدت گرفتن جنبش مردم بر ضد کمونيست‏ها و شوروی‏ها، گاه در داخل افغانستان و زمانی در بيرون از کشور به سر می‏برد و سرگرم سازماندهی مبارزات مردم بود. در فروردين ۱۳۵٨ خورشيدی، با همفکرانش تشکيلاتی به‏نام سازمان نصر افغانستان برای سازمان و هدايت مبارزات مردم، به ويژه هزار‏های شيعه به راه انداخت. سازمان نصر که از انديشه‏های امام خمينی پيروی می‏کرد و با رهبران جمهوری اسلامی ايران روابط نزديکی داشت، دارای رهبری شورايی، از کسانی مانند عبدالعلی مزاری، محمد کريم خليلی، مير حسين صادقی، عزيزالله شفق، يوسف واعظی، محمد ناطقی و ديگران بود. مزاری در ۱۳۵٨ خورشيدی به افغانستان بازگشت و در جبهه چهارکنت به سازماندهی نبرد با سپاهيان دولتی پرداخت. در همان سال، به منظور تامين امکانات و تسليحات بيشتر و ايجاد هماهنگی و ارتباط با عناصر و نيروهای ديگر، بار ديگر به ايران سفر کرد و در اواخر ۱۳۵۹ خورشيدی به افغانستان بازگشت و در تنگی شاديان مستقر گرديد. وی در اوايل زمستان ۱۳٦٠ خورشيدی، بار ديگر به ايران رفت و تا ۱۳٦۵ خورشيدی در آنجا به فعاليت ادامه داد. در اوايل اين سال به افغانستان بازگشت و گذشته از رهبری فعاليت‏های سازمان نصر، به تلاش‏های فراوانی برای نزديکی و اتحاد گروه‏های شيعی دست زد. در اين زمان، رفته رفته مزاری توانست خود را برجسته‏ترين رهبر سازمان نصر بنماياند، از اين رو، هنگامی که بيشتر سازمان‏های شيعی تن به وحدت دادند و در حزب وحدت اسلامی گرد آمدند (۱۳٦٨ خورشيدی). در مجمع سراسری اين حزب در باميان (۱۳٧٠ خورشيدی) مزاری به مقام دبير کل آن حزب برگزيده شد. با رهبری مزاری، حزب وحدت به قدرتمندترين حزب هزاره‏ها يا دقيق‏تر، شيعيان افغانستان و به يکی از نيرومندترين احزاب مسلح افغانستان مبدل گرديد، که در هرگونه مذاکره و معامله قدرت ممکن نبود به آسانی آن را ناديده بگيرند؛ و باميان، جايگاه ستاد مرکزی حزب و مقر مزاری، مرکز تصميم‏گيری‏های مهم سياسی و مجاهدان (ارديبهشت ۱۳٧۱ خورشيدی)، برخی از مواضع و مناطق راهبردی کابل به دست نيروهای حزب وحدت افتاد و مزاری نيز از باميان به کابل رفت و در آن شهر مستقر گرديد.


در دست تهيه است...