از پیاله ای چای سیاه پرنگ

بیرون نه میروی از من

از اتاق دود زده

از پیاله ای چای سیاه پرنگ

و از بعد از ظهر های داغ و خیابان های خاکی کابل

نازنین

بگذار کمی برای خودم باشم

کمی برای دل تنگی

کمی برای کار

کمی برای خانه و هم خوابی با زنی که دیگر مرا دوست ندارد

نازنین

بیرون شو از من

این اتاق دود زده ای سیگار بو

از کفش

از پیراهن

و میز کار و

از کوچه های گندی برچی و خوشحال خان

که مرا این همه به شمال و جنوب می کشاند

بگذار کمی برای خودم باشم.

 

آصف آشنا